بهار

خاطره یک آزاده از روز ارتحال حضرت امام امت

به گزارش وبگاه دکتر محمدرضا میرشمسی؛ روایت لحظه‌ای که اسرا در اردوگاه عراق از رحلت امام خمینی(ره) باخبر شدند.

در روز ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، جمعی از آزادگان در اردوگاه عراق در حال تمرین سرود بودند که با شنیدن پخش قرآن از رادیو ایران، به خبر تلخ رحلت امام پی بردند. این خبر، بغض فروخورده اسرا را شکست و فضای اردوگاه را به صحنه‌ای از عزاداری کم‌نظیر تبدیل کرد؛ عزاداری‌ای که حتی فرماندهان عراقی را نیز متحیر ساخت.

به گزارش وبگاه دکتر محمدرضا میرشمسی، ایشان در کانال ایتا نوشت:

    یک آزاده از روز ارتحال حضرت امام امت تعریف می‌کرد که اول صبح و قبل از توزیع صبحانه گروه سرود را برده بودم در حمامی که بین دو آسایشگاه بود تا به مناسبت ۱۵ خرداد سرود تمرین کنیم از وضعیت حال #امام تا حدودی خبر داشتیم اما برنامه های خود را دنبال میکردیم.

نگهبان گذاشته بودیم که اگر سرباز عراقی نزدیک شد به ما خبر دهد. مشغول تمرین بودیم که در حمام باز شد و نگهبان با حالت مضطرب وارد شد به من اشاره کرد. جلو رفتم . پچ پچ کنان خبر داد که رادیو ایران قرآن گذاشته و احتمالا امام را از دست داده‌ایم.
خبر را به دوستان گفتم. خواهش کردم که تا زمانیکه مسئولان اردوگاه رسماً اعلام نکردند اقدامی صورت نگیرد. و اینکه همینجا آرام گریه کنید و سبک شوید. من #گریه-غریبانه را آنجا دیدم و حس کردم. آنقدر این گریه سنگین بود که بین مرگ و زندگی قطعا مرگ را انتخاب می‌کردیم.

   نگران وضعیت دوستان شدم. حقیقتا نگران جانشان شدم . از آنها خواهش کردم که به آسایشگاه های خود برگردند اما به هیچ وجه واکنشی نشان ندهند. برگشتیم به اتاق‌های خودمان و بی‌قرار با بغض فروخورده نشسته بودیم سکوت مرگباری حاکم شده بود انگار همه خبر داشتند و از هم مخفی می‌کردند.

   ناگهان یکی از همین دوستان که عضو گروه سرود بود بغضش ترکید فریاد زد و گفت چه نشسته‌اید که بیچاره شدیم چه نشسته‌اید که امام ما از بین ما رفت. ناگهان بغض ها ترکید شیون آسایشگاه را فرا گرفت. لحظاتی بیشتر نگذشت که بلندگوهای اردوگاه روشن شد و خبر رحلت امام را از رادیو عراق شنیدیم دیگر شرایط اردوگاه قابل وصف نیست. اردوگاه بود که منفجر شد.

   بچه‌ها به محوطه باز اردوگاه هجوم بردند خاک بود که از زمین بر سر و رو می‌پاشیدند زجه می‌زدند و عراقی‌ها آماده باش شدند اما متحیر از این عشق و علاقه اسرا. آنها حالا نظاره‌گر کسانی بودند که سالها عشق امام خود را در سینه نگه داشته بودند. عراقی ها از این عشق بی‌خبر نبودند چون بارها گفته بودند اگر شما را بکشیم با خونتان می‌نویسید خمینی. اما دیدن این حال برایشان باور کردنی نبود.

فرمانده عراقی اردوگاه وارد شد از این طرف فرمانده ایرانی اردوگاهم بلافاصله به سمت فرمانده عراقی رفت و گفت من یک خواهش از شما دارم نگران اتفاقی از جانب اسرا نباشید نه شورشی می‌شود و نه اغتشاشی فقط بگذارید گریه کنند، بگذارید هرچه می‌خواهند گریه کنند تا سبک شوند این‌ها امام خود را از دست دادند. فرمانده عراقی تسلیت گفت و برگشت بیش از این من عاجزم که بگویم بر #یاران_دربند_خمینی_چه_گذشت.
اما سه روز بعد باز بچه های سرود را بنا بدستور رهبری اردوگاه برای تمرین سرود در معزای امام جمع کردم.
قطعه‌ای از شعر حافظ اولین سرودی بود که برای روح از دست رفته خود خوانده شد.

شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود

رخت بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیم

وز پی‌اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد

دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمنِ حسن و لطافت لیکن

در گلستانِ وصالش نَچَمیدیم و برفت

همچو حافظ(در فراقش) همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

13 خرداد 1404

منبع: https://eitaa.com/drm_mirshamsi/920

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا